عبدالعلی مزاری
عبدالعلی مزاری (زاده ۱۳۲۵ چهارکنت، ولایت بلخ - کشته شده ۲۲ حوت ۱۳۷۳ غزنی) سیاستمدار و از رهبران جهادی هزاره بود. وی یکی از بنیانگذاران حزب وحدت اسلامی افغانستان و سازمان نصر افغانستان بود. وی در ۲۲ حوت ۱۳۷۳ به دست طالبان به شهادت رسید.
زندگینامه عبدالعلی مزاری (امروز ما)
زندگی «رهبر شهید»، عبدالعلی مزاری تصویر روشنی از زندگی مردمش در تاریخ پر ادبار کشور است.
تاریخ دقیق تولد «رهبر شهید» مزاری، تاکنون مشخص نیست، اما اینقدر معلوم است که در سال ۱۳۲۵هـ .ش. در یک فاميل زراعتپیشه فقیر در قریهٔ نانوایی چهارکنت مزارشریف ولایت بلخ متولد شد و تحصیلات ابتدائیاش را در رشتهٔ علوم دینی در مدرسهٔ قریهاش آغاز کرد و بعداً در مزارشریف، حوزهٔ علمیهٔ قم و نجف اشرف ادامه داد؛ اما در تمام این مدت «فقر» خود و مردمش را چون تصویر روشنی در برابر خود میدید و برای رفع آن، صادقانه و خستگیناپذیر تلاش میکرد. مبارزات سیاسی «رهبر شهید» در ایران، منجر به چندین بار زندانی و شکنجهشدنش از سوی رژیم شاهی گردید.
همزمان با تهاجم ارتش سرخ در کشور، «رهبر شهید» به زادگاه خود برگشت و رهبری جهاد مسلحانهٔ مردمش را به عهده گرفت. حماسهآفرینیهای «رهبر شهید» در چهارکنت، شولگر، چمتال و سایر نواحی شمال، افتخار جاودان قيام برحق ملت ماست. او در اولین سالهای جهاد برادر جوانش، محمد سلطان، را در یک نبرد رویاروی با ارتش اشغالگر و نیز خواهر و جمعی دیگر از اعضای فامیلش را از دست داد. کاکایش، محمدجعفر و پسر کاکایش، محمد افضل، توسط رژیم دستنشانده زندانی و به شهادت رسیدند. همچنین پدرش حاجی خداداد و برادرش حاجی محمد نبی را در راه انقلاب و آزادی ملتش هدیه کرد.
«رهبر شهید» از بنیانگذاران مخلص حزب وحدت اسلامی و عضو صادق، مدبر، شجاع و ایثارگر آن بود که در کنگرهٔ اول ریاست شورای مرکزی و در کنگرهٔ دوم رهبری حزب وحدت اسلامی را عهدهدار شد. ابتکار خلاق استاد مزاری، جنبش سمت شمال را پدید آورد که در آن عمدهترین نیروی نظامی کشور در صف مجاهدین قرار گرفت و بالاخره به سقوط دولت کودتا در کابل منجر شد.
رهبری «مقاومت» و دفاع مقدس مردم آزادهٔ ما در شهر خون و قیام کابل، اسطورهٔ جاودان مبارزه برای همیشهٔ تاریخ است. در این مدت «رهبر شهید» گامبهگام ملت سرافراز خود، از عزت، عظمت و ناموس ملی به دفاع برخاست و با پایداری، قاطعیت، صداقت و تدبير خود، غولهای «انحصار» و «تبعیض» را درهم شکست، بیش از بیست و شش جنگ وحشیانهٔ دشمنان ملت را دفع کرد و درحالیکه اکثر رهبران، برای حفظ و نجات جان خود، به گوشههای امن فرار میکردند، وی برای مردم خود تعهد سپرد که: «من هیچ منافعی غیر از منافع شما مردم ندارم و هرگز از خدا نخواستهام که بدون شما در جایی بروم تا جان خود را نجات بدهم و شما را در معرکه تنها بگذارم… خواستهام که در کنار شما، خونم اینجا بریزد و در بین شما کشته شوم. در خارج از کنار شما زندگی برایم هیچ ارزشی ندارد».
«رهبر شهید» مؤذن «حقوق انسانی» و «برادری اسلامی» همهٔ مردم کشور بود و تأکید میکرد که «حقوق خواستن به معنای برادری ملیتهاست، نه دشمنی ملیتها». او با قاطعیت میگفت: «ما در افغانستان هیچچیز نداشتهایم و هیچچیز اضافی نمیخواهیم، ما فقط خواستهایم که غول انحصار را بشکنانیم».
«رهبر شهید» در راستای ایجاد وحدت ملی راستین، ابتکار ارزندهٔ شورایعالی هماهنگی را داشت که در آن به كمک ساير مسئولین مخلص، برای اولینبار تجربهٔ موفق «برادری» و «برابری» ملیتهای ساکن در کشور، به آزمون گرفته شد.
«رهبر شهید» با این ابتکار، فضای سیاه بدبینی و خصومت ناروا میان ملیتهای ساکن در کشور را - که ناشی از سیاست شوم حاکمان بیخرد افغانستان بود - به فضای سالم اخوت و برادری و همسویی تبدیل کرد. «رهبر شهید» از جو آلوده و اهانتبار حاکم میان ملیتهای کشور سخت رنج میبرد چنانچه در پاسخ به سید منصور نادری که پرسید شما برای مردمتان چه میخواهید؟ با صراحت گفت که «ما برای مردم خود، فقط این را میخواهیم که دیگر «هزاره بودن»شان جرم نباشد.» فاجعه خونین افشار، تلخترین حادثهٔ زندگی «رهبر» بود که هر باری از آن یاد میکرد، اشك در چشمانش حلقه میزد و میگفت «کاش زنده نمیبودم و فاجعهٔ افشار را نمیدیدم». او در سخنرانی ای که به تاریخ هشت ثور ۱۳۷۲ به مناسبت اعدام خائنین افشار ایراد کرد، گفت: «فاجعه افشار تمام باورهای ما را تغییر داد.»
نفرتی که برای «رهبر» از معاملهگران و خائنین افشار ایجاد شده بود، ریشه در عمق فاجعهای داشت که همیشه او را رنج میداد. در سخنرانی تجلیل از شهدای ۲۳ سنبله ۱۳۷۳، استاد مزاری که آتشفشان قلبش را اندکی بازکرده بود، درحالیکه آه آتشین از سینه بیرون میداد، گفت: «قضيه افشار و فاجعه دردناک آن که تا مردم ما زندهاند و تا نسلهای آیندهٔ ما باشند، از آن رنج میبرند و میسوزند، بهخاطر همین معاملهگریهایی بود که سرنخ آن در دست آقای انوری بود.» و با یادآوری خیانت سید هادی، گفت: «شما باید بدانید که این فاجعهٔ تلخ افشار که بالای شما تحمیل شد و پیش آمد و شما زجرش را کشیدید، خودبهخودی نبود، یعنی دفعتاً و تصادفی به وجود نیامد، بلکه کسان دیگری بودند که در قضیه از داخل دست داشتند» و افزود: «این جناب آقای هادی است که خونبهای هفتصد نفر شهید و مفقود شما را در افشار و بهای ویرانی و تاراج چهارهزار خانه را پنج غند میگیرد!»
«رهبر شهید» مزاری، بیشتر از همهٔ رنجهای زندگیاش، از نامردیهای خیانتکاران و معاملهگران بیگانه از مردم رنج میبرد و همیشه دلی پرخون داشت. «تشیع دربار» که طینتاً و خصلتاً چاکر است، همواره او را تحتفشار میگذاشت و به بهای خون فرزندان مردم بر دست جلاد بوسه میزد. توطئه ۲۳ سنبله ۱۳۷۳خطرناکترین و موذیانهترین توطئهٔ خائنانهٔ فاشیسم مسعود به همدستی «تشیع دربار» بود که با درایت و قاطعیت «رهبر شهید» و فداکاری مردم آگاه و آزادهٔ کابل خنثی شد. پس از این توطئه، «تشیع دربار» از درون ملت تصفیه شد و با قرارگرفتن در آغوش برداران خود، ماهیت اصیل ضدمردمی خود را برملا ساخت. نامردیها و نامردمیهای «تشیع دربار» به جایی رسید که سید حسین عالمی بهعنوان سخنگوی دولت نام نهاد و به اشاره مثلث شوم ربانی - مسعود - سياف، علناً بر علیه مردم ما جبهه گرفت و آنچنان رسوا و نامردانه به تبلیغ پرداخت که رهبر شهید خطاب به مردم گفت: «آدم باید در زندگی خود اینقدر بیعرضه و بیاراده نباشد. یکبار مردن است و یکبار زنده شدن، دو بار نیست!»
پس از تمامی شکستهای فاشیسم در تهاجم بر مردم ما، بازهم این «تشیع دربار» بود که آنان را به تهاجم و تسخیر غرب كابل تحريك میکرد. پس از تخلیهٔ کابل از نیروهای حزب اسلامی، «تشیع دربار»، برنامه ویژه تبلیغی بر علیه مردم غرب کابل را از طریق رادیو شورای نظار به راه انداخت و…
پس از عقدهگشائیهای وحشیانهٔ فاشیسم کور در اواخر ماه دلو، «رهبر شهيد» و مردم قهرمان غرب کابل، مدافعهٔ حماسی و غرورانگیزی را تا روز شنبه بیست ویکم حوت انجام دادند و از ایستادگی خود در برابر سهمگینترین تهاجمات هوایی و زمینی فاشیسم، خصوصاً در آخرین حمله سهروزهاش، اسطوره مقاومت را جاودان ساختند.
اما بالاخره هنگامیکه «طالبان» - این منادیان دروغین صلح - پیشنهاد قطع جنگ و حایل شدن میان طرفین را مطرح کردند، رهبری حزب وحدت اسلامی با کمال صداقتمندی و اعتماد به آرمان «طالبان» از آنها استقبال کرد و آنها را در بعضی از خطوط مقدم خود جای داد.
اما متأسفانه نظر به تحریکات عوامل خارجی و بیخبر بودن «طالبان» از درد اجتماعی ملت و کشور و بخصوص مردم غرب کابل، آنها مدافعين قهرمان حزب وحدت اسلامی را وادار به تحویل دهی اسلحه و تخلیهٔ مواضعشان نمودند و به نگرانی رهبری حزب وحدت اسلامی در عدم توانایی «طالبان» در دفاع از مواضع غرب کابل، کوچکترین توجهی نکردند. با آنهم «رهبر شهید» مزاری، با حسننیت صادقانهای که نسبت به قطع جنگ و تأمین صلح در کشور داشت، در برابر اصرار «طالبان» با انعطاف کامل برخورد نموده و مواضع نیروهای قهرمان خود را برای آنها تخلیه کرد که متأسفانه «طالبان» دونهمت، این مواضع را در اولین لحظات حملهٔ فاشیسم، رها نموده و غرب کابل را در زیر سم «تشنه به خونان مردم» بدون دفاع و یاور قرار دادند.
با اینهمه ساعت دو و نیم بعدازظهر روز شنبه ۲۰ حوت ۱۳۷۳، رهبر، شهید مزاری، آخرین نامهٔ خود خطاب به ملا بورجان را ذریعه محترم حاج عبدالحسین مقصودی عضو شورای مرکزی حزب وحدت اسلامی، با شرح ذیل فرستاد: «جناب آقای ملا بورجان، السلام عليكم و… قبلاً به شما گفتم که شما از سنگرهای ما دفاع نمیتوانید، حالا هم ما حاضر هستیم که شما سلاحهای ثقيل و خفیف ما را در اختیار ما بگذارید که از مردم ما دفاع کنیم. حاضر هستیم که با همین مردم، ما جبههٔ دفاعی در مقابل شورای نظار ربانی تشکیل بدهیم. هیئت ما خدمت رسید، مواضع خویش را اعلام دارید که آنها تمام غرب کابل را تصرف میشوند.»
پس از ارسال این نامه، رهبر شهید نامهٔ دیگری عنوانی نیروهای مسلح و مردم فداکار غرب کابل نوشت و از آنها خواست که تاآخریننفس جلو حملهٔ دشمنان عزت، عظمت و آبرویشان را بگیرند و نگذارند که فاجعه افشار تکرار شود.
نامهٔ رهبر درحادترین و حساس ترین شرایط فقط در چند مسجد محدود غرب کابل خوانده شد و آنگاه که ملا بورجان، فرمانده سبك سر و بی مسؤولیت «طالبان» خواهان مذاکره مستقیم با استاد مزاری شد، وی حوالی ساعت ۳٫۵ بعد از ظهر با جمعی از اعضای شورای مرکزی در دو موتر جداگانه بطرف محل مذاکره با ملابورجان حرکت کرد که با کمال نامردی و نامسلمانی در نزدیکی پل گل باغ اسیر و بعداً به چهار آسیاب منتقل گردید.
برخورد نامردانه و غیراسلامی «طالبان» با «رهبر شهید» را همهٔ خبرنگاران خارجی شاهد بوده و انعکاس دادهاند. این برخوردها عمق کینه و عقدهٔ کور در برابر آرمان «حق»، «آزادی» و «عدالت» را - که هنوز پایان نیافته است - برملا ساخت. تصمیم بعدی «طالبان» مبنی بر انتقال شهید مزاری و یاران همرزمش بهسوی قندهار و بهشهادترساندن ایشان در مسیر راه، ادامه توطئه خائنانه و ضدملی «طالبان» و گشوده شدن عقدهٔ کور و متعصبانه آنان بود.
آری،
مزاری فرزند برومند ملت و اسطورهٔ جاودان حماسه و شرف و ایثار، روز دوشنبه ۲۲ حوت ۱۳۷۳ خورشیدی، به رگبار کین «طالبان» بسته شد و عروج ملکوتی خود را بهسوی جایگاهی که از آن او بود، آغاز کرد؛ اما سوگنامهٔ قطور ملت داغدار ما بازهم قطورتر شد. فقدان وجود «رهبر شهید»، مزاری، تکرار تراژدی پایانناپذیر هزاره و هر فرد محروم در کشور ماست.
مزاری که همچون مردمش، حتی در خاک و وطن خود مهاجر بود و هیچ باوری او را نشناخت، اينك به اسطورهٔ جاودان ملت ما تبديل شده که خون سرخ او در رگ رگ هر انسان باوجدان میجوشد.
امروز مزاری از «فرد» بودن خارج و به يك «ملت» تبدیل شده است! امروز هر هزاره و هر انسان «عدالتخواه» این جامعه يك مزاری است و «طالبان» که اولین تصویر چهرهٔ کاذب و شیاد خود را با خون «رهبر محبوب ملت» رنگ زدند، برای جبران این اقدام نامردانه و نابخردانه، بهای سنگینی را خواهند پرداخت. تصور مرگ «عدالت» و «آزادی» با شهادت رهبر، مزاری، خیال باطلی است که فقط در ذهن مردهٔ «طالبان» و حامیان آن میگنجد.
«روح» مزاری، روح قبیلهٔ محرومان است که همیشه از بستر خون او پرواز میکند و دروازهٔ هر هزاره و هر انسان باوجدان افغانستانی را میکوبد.
و بهاینترتیب، مزاری اسطوره جاودانه میگردد.
منبع: ___ (۱۳۷۴). فشردهای از زندگی رهبر شهید عبدالعلی مزاری، امروز ما، شماره ۳. سال دوم. صفحات ۶ و ۷، پیشاور: ارگان نشراتی حزب وحدت اسلامی افغانستان، ۵ حمل (فروردین) ۱۳۷۴.