افضلالدین بامیانی
افضلالدین بامیانی، حکیم، فیلسوف، منجم و ریاضیدان برجسته سده هفتم، به عنوان مقامی علمی برجسته و "امام" دوران خود در بامیان معروف بود. علما و فیلسوفان آن دوره مانند منهاج سراج جوزجانی و زکریا محمد بن محمود قزوینی از او بهخاطر جایگاه علمیش یاد کردهاند. امام افضلالدین بامیانی در دوران پیش از یورش مغول از بامیان مهاجرت کرد و به احتمال زیاد باقی عمر خود را در شیراز گذراند. وی در علم نجوم کتابی با نام المختصر من الزیج المعتبر نگاشته که تلخیصی از اثر الزیج المعتبر السنجری السلطانی تألیف ابوالفتح عبدالرحمان خازنی است. این اثر که امام آن را برای استفاده شخصی (لِنَفْسِه) تدوین کرده، نشانگر دانش گسترده و تسلط مستقل او در این علم است. خوشبختانه نسخهای خطی از این کتاب یافت شده و در دسترس قرار گرفته است.
محمد طاهر زهیر
امام افضلالدین بامیانی حکیم، فیلسوف، منطقدان، منجم و ریاضیدان در نیمه نخست سده هفتم در بامیان زیسته است. او علوم رایج عصرش را به کمال فراگرفت و جزو سرآمدان روزگارش شد و بهعنوان "امام" در آن جهان و زمان به شهرت رسید.
در متون و منابعی که از او نامبردهشده یا به آرای فلسفی و منطقی وی ارجاع و استنادی صورتگرفته، بهعنوان «امام» و «حکیم» یاد شده است و این گواه جایگاه بلند علمی و منزلت و مرتبت فضل و دانش اوست.
منهاج سراج جوزجانی در طبقات ناصری در شرح سرگذشت محتشم شهاب منصور ابوالفتح فرمانده بلاد و قلعههای قهستان، یکی از ویژگیهای او را معاشرت با عالمان دانسته و اعزاز و استقبال و احترام او از امام افضلالدین بامیانی را یاد کرده است: «و بدین سبب مجالست او با علمای خراسان بود، چون امام عصر افضلالدین بامیانی و امام شمسالدین خسروشاهی و دیگر علمای خراسان که به نزدیک رسیده بودند، جمله را اعزاز فرموده بود، و نیکوداشت کرده…» (طبقات ناصری، ج۲، طبقه ۲۳، ص۱۸۳).
پیش از یورش مغول بر خراسان زمین آن روز و برچیدن بساط سلطنت سلطان محمد خوارزمشاه، امام افضلالدین بامیانی، از بامیان رخت سفر بربسته و عزم دیارهای دورتر مینماید. هر چند دلیل این سفر روشن نیست؛ ولی ممکن و محتمل است که او بر اساس محاسبات نجومی و پیشبینی حملهٔ چنگیزخان، آهنگ سفرکرده باشد و یا ممکن است بهخاطر اجابت دعوتی که از ایشان صورتگرفته بوده، خانه و دیار و زادبوم خود را ترک گفته باشد و شاید هر دو عامل در بیرونشدن امام از بامیان نقش داشته است.
زکریا محمد بن محمود قزوینی در آثارالبلاد و اخبارالعباد در ذیل باب "ب" و معرفی بامیان، گفته است که اتابک بن سعد زنگی - همانکه ممدوح شیخ اجل سعدی شیرازی است - از امام افضلالدین بامیانی دعوت میکند تا به شیراز آمده و در دیار و دربار او مقیم و مسکنگُزین شود: «حکیم افضل بامیانی به آن (بامیان) منسوب است و وی حکیمی بود فاضل شناسا به فنون حکمت، اتابک سعدبنزنگی صاحب فارس وی را طلبیده و بزرگ داشته او را، و احسان بسیاری در حق او کرده و گفت: میخواهم حکم کنی بر مولود من، گفت: احکام نجومیه اعتماد را نمیشاید که احتمال خطا در آن باقی است لیکن درگذشته یکساله و دوساله استخراج حکم میکنم، اگر موافق آمد، آینده را فکر خواهم کرد، چون از روی قواعد و نجوم در احوال گذشته ملاحظه کرد هرگز خطا از وی واقع نشد و مَلک همه را تصویب فرمود، او پیش ملک بود تا دعوت مالک بیزوال را اجابت نمود.» (آثارالبلاد و اخبارالعباد، ص۲۰۰).
در تاریخ جامع ایران روایت قزوینی با اندک تغییر اینگونه بازتاب یافته است: «سعد زنگی حکیم افضل بامیانی را که دانشمندی بلندمرتبه بود به شیراز دعوت کرد و او را در شمار همنشینان خود قرارداد.» (تاریخ جامع ایران، ج۹، ص ۹۴).
بر بنیاد روایت قزوینی - که همعصر امام بوده - و همچنان گزارش تاریخ جامع ایران. احتمال دارد که امام افضلالدین بامیانی زندگیاش را در شیراز - که دارالملک فارس و پایتخت اتابکیان بود - به پایان رسانده باشد و شاید قبر بیمزار و بینشانش نیز در شیراز باشد.
باری؛ زمانی که در بامیان بودم، ذهنم همیشه درگیر و در پی درک و فهم بیشتر و بهتر شأن و شکوه فرهنگی گذشتهٔ این خِطه بود. اگر اندک فرصت و فراغتی از کارهای اداری مییافتم، در مورد الگوهای توسعه یا تاریخ مطالعه میکردم. در خلال همین جستوجوها، برای بار اول در طبقات ناصری، با نام امام افضلالدین بامیانی برخوردم. با آن حرمت و متانت که جوزجانی نامبرده، به نظرم جذاب و جالب آمد.
زمانی که در وزارت اطلاعات و فرهنگ آمدم، از آرشیو ملی معلومات گرفتم که کدام کتاب از امام در آنجا است یا نه؟ که با تأسف نبود. از مسئولان فرهنگی کشورهای همسایه و منطقه، طی مکتوب رسمی درخواست نمودم که همکاری کنند، اگر کتابی از امام افضلالدین بامیانی در آرشیوها، موزهها و کتابخانههایشان باشد یک کپی از آن را به دسترس قرار دهند.
خوشبختانه یک کپی از نسخهای خطی از کتاب "المختصر منالزیج المعتبر" امام پیدا شد و به دستم رسید. المختصر کتابی است در علم نجوم که امام آن را برای خود (لِنَفْسِه) از کتاب "الزیج المعتبر السنجری السلطانی" ابوالفتح عبدالرحمان خازنی تلخیص و اختصار نموده. الزیجالمعتبر را که کتاب نجومی مفصل است، خازنی برای سلطان سنجر سلجوقی نوشته و به او تقدیم کرده است. امام، آن را بهمنظور استفاده شخصی خود با نقد و اصلاح، مختصر نموده است و بر خلاف رسم روزگار و سنت رایج که کتاب برای سلطانی و یا شخص قدرتمند دیگری تقدیم میشد، به هیچکس پیشکش نکرده است. این نکته میتواند بیانگر مناعت طبع و عزتنفسش باشد. نخواسته که از کیسهٔ قدرت برای بازاریابی و شهرت اثرش استفاده کند.
بههرحال نسخهٔ خطی المختصرِ که اکنون موجود است. در سال ۶۳۹ هجری، به تعبیر کاتب این نسخه در الموصلالمحروسه، استنساخ و نوشته شده.
عزم آن کردم که این نسخه را با تیراژ محدود برای مراکز علمی کشور چاپ کنیم. قبل بر آن، اما مقدمات باید فراهم میشد. در بخش چاپ با آقای قاسم فرزام مسئول جوان و پرتلاش نشر واژه صحبت و مشورت کردم. ایشان گفت؛ با تهیهٔ عکس باکیفیت، با عالیترین شکل چاپ میکنیم.
بهخاطر معرفی و شناخت بهتر اهمیت این کتاب یک کپی از آن را برای شیخ علیاحمد فکور منجم مشهور کشور دادم تا مطالعه نموده و یک مقدمه برایش نوشته کند. بعد از آن که ایشان کتاب را مطالعه کرده بود پرسیدم که چگونه یافتی این اثر را؟ گفت: «در علم نجوم کتاب با وزن و معتبری است». ایشان وعده سپرد که بهرغم کسالت و بیماری که گریبانگیرم است، نوشتن مقدمه را برای این کتاب روی دست میگیرم.
با استاد علی امیری صحبت کردم و از یافتن المختصر یادآور شدم. ایشان با ابراز خرسندی، از آشنایی و معلومات خود دربارهٔ امام افضلالدین بامیانی قصه کرد. ایشان گفت که امام در برخی از موضوعات فلسفی و همچنان در پارهای از مسائل منطقی، ناقد جدی و سرسخت آرای ابوعلی سینا بوده و با شیخالرئیس اختلاف دیدگاه داشته است. آقای استاد امیری گفت که افضلالدین خونجی در کتاب کشفالاسرار عن غوامض الافکار، از امام افضلالدین بامیانی به نکویی یاد کرده و دیدگاههای مخالف و نقدهایش را بر شیخالرئیس روایت نموده.
این، بدان معناست که امام افضلالدین بامیانی کتابها و آثاری در فلسفه و منطق نیز داشته که امروز، با تأسف در دست نیست و ناپدید شده. افضلالدین خونجی معاصر افضلالدین بامیانی بوده و کشفالاسرار را در نیمهٔ اول قرن هفتم نوشته است.
با استاد امیری در مورد چاپ المختصر مشورت نمودم، و از ایشان تقاضا کردم که مقدمهٔ برای آن نوشته کند. بعد از مدتی ایشان گفت؛ من عصر زندگی امام را به لحاظ فرهنگی تحلیل و بررسی کردهام که احتمال دارد حجم آن بیشتر از المختصر شود.
من نیز یادداشتِ را تحت عنوان «نسبت علم نجوم و قدرت در زمانه و روزگار امام افضلالدین بامیانی» نوشته بودم. باتوجهبه این نکته که چهارمقالهٔ عروضی که منجم و علم نجوم را یک رکن مهم از چهار رکن دربار سلاطین و دستگاه قدرت میداند، نیز در بامیان نوشته شده، کوشیده بودم که ربط و نسبت نجوم باقدرت را، بهقدر توان واکاوی و بررسی کنم.
در کشوقوسهای اداری حکومت پیشین، وقتی از وزارت اطلاعات و فرهنگ دوباره به بامیان زادگاه امام افضلالدین رفتم، تصمیم داشتم علاوه بر چاپ کتاب، یک سمینار علمی در مورد امام افضلالدین بامیانی دایر نماییم، تا رونمایی از المختصر بخشی از برنامه آن سمینار باشد. متأسفانه با تغییر وضعیت تمام آن برنامهها به فرصت و زمان دیگر ماند.
بسیار شایسته است به مناسبت گرامیداشت "روز فرهنگ هزارگی" و در چنین یادواره سترگ و ستوده، از مفاخر فرهنگی خود یاد کنیم که روزگاری ریشههای این درخت دیرینه فرهنگ کهن دیارمان را آبیاری نموده است و بکوشیم تا نسل جوان و پویای ما با آنان آشنایی و معرفت حاصل کنند.
پُر بیجا نخواهد بود که یادآور شوم. بسیار نیک میبود اگر اصحاب محترم دانشنامهٔ هزاره، نیز بهجای شتاب و عجله در معرفی این ملِک و آن ارباب دِه، کمی دقت و زحمت بیشتر برای معرفی میراثها و مفاخر فرهنگی متعلق به جغرافیایی دیروز و امروز هزاره به خرج میدادند. متأسفانه نام نامی امام افضلالدین بامیانی را در باب “الف” ندیدم.
در ختم کلام از استاد غلام نبی نقاش بهخاطر ترسیم سیمای امام افضلالدین بامیانی به سهم خود قدردانی فراوان مینمایم.
والسلام [۱]
منابع
- ↑ محمدطاهر زهیر (۱۸ مه ۲۰۲۴). «امام افضل الدین بامیانی؛ یاد یکی از مفاخر فرهنگی، بهمناسبت روز فرهنگ هزارگی». صفحه فیسبوک محمدطاهر زهیر. دریافتشده در ۱۲ ژانویه ۲۰۲۵.