سازمان نصر افغانستان
سازمان نصر افغانستان | |
---|---|
![]() نشان سازمان نصر افغانستان | |
بنیانگذاری | ۱۳۵۷ |
پیشین | |
ادغام در | حزب وحدت اسلامی افغانستان |
تاریخچه
مرامنامهٔ سازمان نصر افغانستان [۱]
تاریخچه سازمان
در اینجا لازم دانستیم که تاریخچه تشکیل و رشد سازمان نصر افغانستان را - هرچند که در این فرصت مجال کار درخور آن را نداشته باشیم - دستکم به طور خلاصه، ذکر نماییم و شرح آن را بهوقت دیگری موکول کنیم.
در سالهای ۱۳۴۷ - ۱۳۴۸ اواخر سلطنت «ظاهر شاه» (عروسک بیارادهٔ شرق و غرب) در دلرنجور و یاس زدهٔ ما جرقهای جهید و آتشی به وجود آمد، تا زندگی افسرده، سرد و ساکت جهان یخبسته از سرمای جهل، ستم، بیعدالتی را در شرارههای آن که از درون جان ما، سر درآورده بود، گداخته و گرم سازد و با طوفان جهل کوب ستم سوز، برای رهایی مستضعفین (مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَٰذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا) «نساء - ۷۵» بپا خیزد و با چنگالهای پرخون دژخیمان درآویزد و با دژخیم مقاتله کند، تا خواست ستمدیدگان (وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا)«نساء - ۷۵» در وعدهٔ جزمی خدا (ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ) «غافر، ۶۰» جلوهٔ عینی و شهود يابد (وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ)«روم، ۴۷».
همان بود که با تعهد اسلامی، احساس برخاسته از درد و قبول مسئولیت در برابر هر آنچه وجود داشت بهویژه ارزشهای اسلامی و سرنوشت مردم مسلمان که از همه سو توسط دلقکهای استعمار، به بازی و مسخره گرفته میشد، بر آن شدیم که تا در حد امکان برای پارهکردن زنجیرهای اهریمنی و دریدن پردههای نیرنگ و قریب شب آوران که بر سیمای تابناک ارزشهای اسلامی کشیدهاند *میکشند و مردم مسلمان را به دنبال آن به اسارت و مرگ تدریجی و *** می کشانند اهتمام ورزیم که (من أصبح ولم يهتم بأمور المسلمين فليس بمسلم) «حدیث پیامبر اسلام».
اما با اعتقاد به این حقیقت که هر کار سیاسی و احیاناً نظامیای که بر محور باورهای مکتبی (اسلام) استوار نباشد و در **ایندگی فرهنگ **لال اسلامی متکی به (وحی) روشنایی و جهت نیابد، نه به کعبه مقصود بلکه به ترکستان خواهد انجامید، از مبنا شروع کردیم و با درکی که از وضعیت جامعه، موقعیت خود، ابزار و زمینهٔ کار و روش آن داشتیم، به کار ایدئولوژیکی پرداختیم. در سال ۱۳۵۱ که توان کار سیاسی را در خود یافتیم، اولین هستهٔ سیاسی را تحت نام «روحانیت نوین» به وجود آوردیم.
البته روحانیت نوین بر این مبنا نبود که این هسته تنها متشکل از روحانیت است و بس! بلکه بهخاطر نیاز شدیدی بود که احساس میشد (ضرورت تغییر اصولی در وضع روحانیت) زیرا، به دنبال سیاستهایی استعماری جهت فلج نمودن این بازوی نیرومند مردم، روحانیون نیز از سویی پذیرفته بودند که کار خسرو را به خسرو واگذارند و کار قیصر را به قیصر! و از سوی دیگر میان خود و نسل جوان دیوار برافراشته تا آسمان احساس میکردند و راهی برای آشنایی و آشتی نمییافتند و نسل جوان نیز از روحانیت رمیده و بیگانه ما با اعتقاد به این که تا این دو بازو، همکار نگردد و این دو مشت برای کوبیدن برج و با روی خصم، به هم گره نخورد، کاری را نمیتوان از پیش برد، روحانیت نوین را به وجود آوردیم.
مبتنی بر آنچه شرح داده شد، دستهای از روحانیون و روشنفکران مسلمان بر مطمئنترین برنامه استعمار - استبداد (تفکیک طلبه - محصل) تاختند و در اندکزمان قادر شدیم دیوارهایی که در چند قرن میان این دو تیپ شکلگرفته بود، با تغییر انقلابی در بینش و کردار بخش مهم از روحانیت در هم فروریزیم. در حدی که انتظارش به آن زودیها نمیرفت و مهرههای آگاه و ناآگاه استعمار (استبداد - ارتجاع) را دچار سرگیجه ساخت.
با پیوند مدرسه و فاکولته و وحدت طلبه و محصل، در جهت ایجاد تشکیلات اصولی برای به ثمر رساندن مبارزات حقطلبانهٔ خود، توان بیشتری یافتیم؛ لذا از تاریخ ۱۳۵۲ زیر نام «گروه مستضعفین» بکار خود ادامه دادیم.
از سال ۱۳۵۴ پس از تدوین مرامنامه و اعلام مواضع در زمینههای اعتقادی - سیاسی، زیر نام «حزب حسینی» به مبارزات خود ادامه دادیم.
تا پایان سال ۱۳۵۵ مشغول تنظیم کارهای فکری - سیاسی و سازماندهی دو تیپ طلبه و محصل و به طور عمده باسوادان، بودیم و در سطح تودههای عوام، تنها از طریق تبلیغ و خطابه، کار روشنگری داشتیم.
در سال ۱۳۵۶ بعد تازهای (نظامی) - که خود را قادر به تدارک مقدمات آن میدیدیم - در مجموعهٔ فعالیتهای ما افزوده شد و «شاخه نظامی» برای واردکردن ضربههای نابودکننده بر پیکر پرهیزانه، مشغول فراگیری دانش نظامی گردید .
در سال ۱۳۵۷ کودتای خونین و ننگین ۷ ثور به وقوع پیوست و جو خفقان و پلیسیای که لازمهٔ نظامهای مبتنی بر مارکسیسم است، ایجاد شد و هر لحظه امکان خوردن ضربههای جبرانناپذیری را به وجود آورد و برای جلوگیری از این ضربهها «مرکزیت» به خارج از کشور انتقال یافت و بعد از آن از سال ۱۳۵۷ تحت عنوان «سازمان نصر افغانستان» به مبارزات اسلامی خود هرچه پرتلاشتر ادامه دادیم.
ولی به دنبال کودتای ۷ ثور چرخش - بسیار زود - سیاست در افغانستان «جنگ مسلحانه» را بر ما تحمیل کرد و پیش از آنکه ما دست به جنگ بزنیم، جنگ ما را به میدان طلبید.
پس از کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ و انتقال مرکزیت به خارج از کشور و انتخاب عنوان سازمان نصر افغانستان دو گروه یکی «روحانیت مبارز» که قبلاً توسط یک دسته از علمای انقلابی افغانستانی مقیم نجف اشرف تشکیلیافته بود و دیگری «گروه مستضعفین» که با تلاش طلاب جوان افغانستانی مقیم مشهد مقدس به وجود آمده بود، پس از مذاکرات دوستانه به سازمان پیوند خورد و کار در خارج از کشور شکل گستردهتری یافت.
همزمان با پیشآمدن جنگ، ساحهٔ فعالیت سازمان، از مدارس مکاتب و دانشگاه بهسوی روستاها و بازار در شهرها توسعه یافت و پشتوانهٔ اصیل مردمی برای دستبردن به تفنگ بهخاطر براندازی دولت دستنشانده و قطع ریشههای ستم و تجاوز، به وجود آمد.
در اواخر سال ۱۳۵۷ همراه با خیزش سرخ و انقلابی ملت مسلمان و قهرمان، به سنگرها شتافتیم و اکنون نیز بهعنوان یک بخش از مبارزات اسلامی و رهاییبخش تلاش خود را در وجهههای اعتقادی - سیاسی - نظامی بهخاطر انجام رسالت و مسئولیت اسلامی خود، ادامه میدهیم و تا محو کامل مظاهر شرک و استکبار هم از پای نخواهیم نشست.
وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ - «روم، ۴۷»
منابع
- ↑ مرامنامهٔ سازمان نصر افغانستان - ضمیمهٔ تشریح آرم و تاریخچهٔ سازمان. تهران: انتشارات بلخی. ۱۳۶۱. صص. ۵۹ - ۶۳.